باغ سلام میکند ، سرو قیام میکند
سبزه پیاده میرود ، غنچه سوار میرسد
فکر کنید کسی این بیت از مولانا رو در شبکه های اجتماعی بازنشر کنه و به حالتی مسخره چند شکلک خنده هم جلوی آن بگذاره و بگه مصرف روانگردان ها از زمان مولانا رواج داشته! و بعد هم کسی بیاد و معلم مدرسه اش که سعی در توضیح و معنا کردن این ابیات برای دانش آموزها در کلاس داشته رو به سخره میگیره…
گاهی فکر میکنم کسانی مثل مولانا که کمی طویل تر و عریض تر و عمیق تر از ما به انسان و دنیا فکر کرده اند خیلی برایشان مهم نیست که بعد از اونها معلم های مدرسه چگونه حرفهاشونو معنی میکنن.
اونها تمام تلاششون رو کرده اند تا حس و حال و تفکراتشون رو با زبان بی زبانی بیان کنند. انگار هم حرفایی داشته اند که دلشون نمیومده که از دنیا برن و نگفته بمونه و هم هر چی نگاه میکردن مخاطبی برای اون حرف ها در جامعه پیدا نمیکردن و این چقدر سخته. خیلی سخته.
اما به فرض که معلم من به هزاران محدودیت و معذوریت و مغفولیت و مشغولیت نمیتونه یا بلد نیست به نوجوون های ما برخی مفاهیم رو آموزش بده، اما من چقدر میتونم یاد نگرفتنم رو به حساب معلم ها بذارم؟
یک لحظه خودتون رو بجای معلمتون تصور کنید که چطور باید عشق مولانا و شمس رو در کلاس به نوجوون ها توضیح بدین؟ چون یه کم تدریس میکنم به نظرم میاد بعضی انتقال مفاهیم چقدر چقدر چقدر کار سختیه.
شاید ناسپاسی و بی اخلاقی و تنبلی من است که یک بیت از یک شعر از یک دیوان رو بردارم، اون هم شعری که مولانا شوق و احساسش از برگشت شمس رو نمیتونه با کلمات بیان کنه و انقدر این شوق رو فراتر از خودش میدونه که طبیعت رو هم در این شوق همراه و خوشحال میبینه.
گاهی با خودم فکر میکنم اگر روزی فرزند من این مفاهیم ادبی و عرفانی مثل یار، رخ، قدح، شراب، ساقی، شب، کوی دوست، شمع، پروانه، وصال، هجران و ترک دیار، عمر و فلک، عرفان، ذکر، اسم اعظم، عشق، جذبه، کشف، سرمستی، منازل، سیر و سلوک، فقر، تشرف، گوی توفیق و کرامت رو سوال کنه چطور میتونم براش توضیحی بدم؟