کودک درون و کودک بیرون

داشتم فکر میکردم که ما انسان ها در این عمر محدود فرصت دیدن متوسط حدود ۷۰  یا ۸۰ سال از این دنیا را داریم. اگر به تاریخ علاقه مند باشیم میتوانیم از محدودیت عمرمان عبور کنیم و از چند هزار سال نسل های گذشته مطلع شویم. یا در کتابها و فیلم ها، حاصل تخیلات بشر از نسل های احتمالی آینده را ببینیم.

انسان مانند برخی دیگر از حیوانات گونه ای است که معمولا عمر پدر و مادر با بخشی از عمر فرزندان همپوشانی میکند. یعنی اینگونه نیست که با تولد فرزند، والدین از دنیا بروند. لذا در این مدت همپوشانی نسل ها، انتقال تجربیات صورت میگیرد.

البته ما انسانها توانسته ایم با بسیاری از اختراعات فوق العاده مانند نوشتن و ثبت اطلاعات، الزام همپوشانی عمر را از بین ببریم تا تجربیات و دانش ها را به نسل های بعد منتقل کنیم. علاوه بر این ما انسان ها نه فقط به فرزندان خودمان بلکه به تمام فرزندان دنیا دانش مان را منتقل میکنیم و از همه پدران و مادران دنیا درس می آموزیم.

اما آنچه میخواهم بگویم اینست که ما انسان ها در طول این مدت عمر محدود، چیزی حدود ۵ نسل را با چشم فیزیکی خودمان میبینیم. نسل پدر بزرگ و مادربزرگ، نسل پدر و مادر، نسل خودمان، نسل فرزندان و نسل نوه ها. البته برخی افراد هم در کودکی جد پدر و مادر و یا در سن پیری فرزند نوه خود را هم می بینند.

اما دیدن این نسل ها چه پیامی برای ما دارد؟ از دیدن روند تغییرات این چند نسل بصورت فیزیکی و مطالعه نسل های پیشین و پسین بصورت غیر فیزیکی چه درسی میتوانیم بیاموزیم؟

شاید آمدن نسل بعد و تولد و فرصت کودکی کردن دوباره برای ما پیام بزرگی باشد تا کودکی فراموش شده خودمان را دوباره ببینیم. آنها انگار خود ما هستند، همان کودک درون ما که آن را به فراموشی سپرده ایم. با دیدن آنها باید به یاد بیاوریم که پرسشگری و کنجکاوی ویژگی یک انسان زنده است. اگر امروز در قالب های ذهنی خشک و سخت گرفتار شده ایم باید آزاد و رها بودن را از کودکمان بیاموزیم. روحیه ای که تمام مدت و پی در پی در حال سوال پرسیدن و یادگیری هستند. نکند تکرار روزها باعث شده تا دیگر سوالی را از خود نپرسیم.

دیدن نسل بعد و قبل یادآور آنست که بدانیم ما هم همینگونه آمدیم و مانند دیگران هم میرویم و آیندگانی خواهند آمد.

چه خطای بزرگی است اگر فکر کنیم فقط بچه ها از ما می آموزند و ندانیم که بسیار بیشتر از آنچه کودکان از ما می آموزند را در واقع ما باید از آنها بیاموزیم. ما انسان ها در کودکی، وقتی خودمان در حال گذراندن کودکی هستیم برداشت عمیقی از انسان و کودکی نداریم و تنها آرزویمان زودتر بزرگ شدن است. اما فرصت دیدن کودکان باعث میشود خودمان را دوباره در ذهنمان مرور کنیم. دوباره کودک شویم اما این بار از بالا به خودمان نگاه کنیم. ببینیم که زندگی من چه بوده و هست. حتی به رفتارهای پدر و مادرمان با خودمان دوباره فکر کنیم و روش تربیتی و افکار آنها را مرور کنیم. این نگاه وقتی ما به نوه های خود نگاه میکنیم قطعا بسیار عمیق تر هم میشود. چون وقتی به فرزندان فرزندان خود مینگریم در واقع نگاه میکنیم که فرزندان ما چگونه در حال تربیت فرزندان خود هستند. یعنی فرزند شما اکنون چگونه در حال ادامه دنیا با فرزند خود است. دیدن روشی که فرزند شما با کودک خود برخورد میکند میتواند هم شیرین و هم دردناک باشد. لذا دیدن نوه چقدر سخت و آموزنده است. چون خودمان را در حال تکرار کردن خودمان میبینیم.

چقدر حیف اگر تولد و رشد فرزندمان هر لحظه موجب تردید و تغییر در مدل ذهنی گذشته ما نشود. ساده ترین و در عین حال عمیق ترین سوال ها که ما تا امروز پاسخ آن را بدیهی فرض کرده ایم اما در واقع جوابی برای آن نداریم توسط فرزند یا نوه مان پرسیده میشود که ما را با عمق تنهایی و ناآگاهی مان از درون خودمان آشنا میکند. سوال هایی که تا امروز توانسته ایم با بی توجهی و سطحی نگری از آنها فرار کنیم. بله، فرزندمان ما را مستقیما با خودمان روبرو میکند.

کودک ما میتواند نمودی از کودک درون ما باشد که مدت هاست او را به فراموشی سپرده ایم و آن را به سکوت و انزوا رانده ایم. کاش پیش از آنکه کودکمان را نیز منزوی در افکار پوچ و بسته خودمان بکنیم، ما از آنها روحیه کنجکاوی، پرسشگری و یادگیری پیوسته را بیاموزیم.

کاش بیشتر از آنکه حرفی بزنیم، در مقابلشان سکوت کنیم تا آنها بیرون از قالب های ذهنی بسته ما، برایمان از دنیا بگویند و ما با گوش جان، فقط بشنویم، سکوت کنیم، سکوت کنیم و سکوت کنیم.

یک دیدگاه در “کودک درون و کودک بیرون”

  1. میلِ به داشتنِ فرزند نوعی تایید خودمونه..مطمئن می شیم چیزهایی درونمون هست که ارزشِ انتقال به نسل بعد رو داره..امید که واقعاً ارزشمند باشیم!چون بعد از حضور فرزندمون دیگه دیره برای فهمیدن بی ارزشی هامون!!

دیدگاه‌ها غیرفعال هستند.