افکار زرد

من به علوم شناختی خیلی علاقه دارم. فرایندهایی از مغز ما مثل یادگیری، حافظه، استدلال، زبان، فراموشی، به یاد آوردن و بسیاری موضوعات که هر کدوم بسیار شگفت انگیز هستند. در بحث یادگیری یکی از موضوع ها، فیلترهای ذهنی ای هستن که ما بر اساسش جلوی ورود یه سری خبرهای غیرمهم، بدون ارزش و به درد نخور رو به مغزمون میگیریم. مثلا تمام چهره هایی که شما در پیاده رو تا رسیدن به خانه تان میبینید نباید به یاد سپرده بشن. تمام شماره پلاک هایی که هنگام رانندگی به چشمتون میخوره، تمام صداهای محیط های شلوغ، تمام شماره تلفن هایی که در طول روز تماس گرفتید و بسیاری چیزهای بی ارزش. این کار فیلتر کردن و بسیاری ترفندهای دیگه بخاطر اینه که مغز ما میخواد کمترین توان پردازشی رو مصرف کنه، برای همین در طول زندگی یاد میگیره کدوم خبرها رو فیلتر و کدوم ها رو به عنوان ورودی بپذیره. (در غیر اینصورت ما باید روزی ۱۰ وعده و یا بیشتر غذا میخوردیم!)

خوبی یا بدی مغز ما اینه که اگر داده ای وارد شد و ما روی اون وقت گذاشتیم و از زاویه های مختلف به اون موضوع فکر کردیم، مغز اون داده رو با هزاران اتفاقات دیگر زندگیمون ( از جمله وقایع اجتماعی، سیاسی، کاری و … ) پیوند میزنه و مربوط میکنه. مشکل اینجاست که هنوز واقعا روشی نمیشناسیم که بتونیم چیزی که وارد مغز شده رو فراموش کنیم. مغز این اتفاق که ما به اون توجه و تمرکز کرده ایم رو مهم تلقی میکنه و چون هزاران سال به این روش تونسته باعث بقای ما بشه اون موضوع رو با برقراری تعداد زیادی مدارهای عصبی به موضوعات دیگه به خاطر نگه میداره.

اما سوال اینجاست که مایی که میدونیم موضوعی به رشد و بهتر شدنمون کمکی نمیکنه چرا باید براش وقت و انرژی مغزمون رو بذاریم؟ مخصوصا که بازنشر این موارد دقیقا همون چیزیه که هدف اون موضوعه. هر بحثی ممکنه برای گروهی جالب بیاد اما وقتی برای من فاقد ارزشه چرا من باید به رواج اون موضوع کمک کنم؟

کافیه به خودمون نگاه کنیم، انقدر حرف خوب برای گفتن نداریم که دورمون پر از زباله و نویز شده. (بارها شده که امتحان کردم وقتی در یک جمع، یک بحث از مثلا یک موضوع از کتابی که تازه خوندم رو میگم بحث های مفیدی شکل میگیره اما وقتی یک سری آدم هیچ حرف خوبی برای گفتن ندارن بحث ها همیشه میرسه به حقوق و بازنشستگی و انواع بیماری های روانی مدیران، بدبختی مملکت و مزایای خارج و معایب داخل و … ).

یک سری کانال های تلگرامی که به هر روش فقط به دنبال تعداد فالوور بیشتر هستن و هر جور پیام بی هدف و بی اندیشه ای رو میگذارن رو من میتونم بفهمم (چون این مدل افراد سطحی رو بسیار در طول روز هم میبینم) اما چند هزار نفر دنبال کنندگان این کانال ها رو چطور میشه فهمید؟ غیر از اینه که واقعا این افراد هم دنبال همین خبرهای سطحی هستند؟ غیر از اینه که زندگیمون انقدر خشک و تکراری و بی هدف شده که از سوتی ها و اشتباه ها و کم دانی ها و کم فهمی های بقیه مردمی که ما هم اصلا بهتر از اونها نیستیم داریم انتقاد میکنیم؟ نشسته ایم که ببینیم امروز چه احمقی در گوشه ای چه بی عقلی ای کرده تا به توهم عمق دانایی خودمان که روی مبل لم داده ایم پی ببریم؟ اونچه من از اطرافم میبینم اینه که ما هم سطحی شده ایم. به طنز های سطحی میخندیم، به سریال های سطحی توجه میکنیم و در جمع هایمان حرف های سطحی میزنیم. و این سطحی شدن درست مثل یک سم که درون بدن ما وارد شده به این راحتی بیرون نمیرود.

بسیاری از کانال ها، توهمی به ما میدهند که انگار در حال یادگیری مباحث ضروری و مهمی هستیم و مغز ما هم لذت میبره از اینکه مطلب مفیدی رو فهمیده، ما رو تشویق میکنه این کار رو ادامه بدیم.

خبرهای زرد و رسانه های زرد و مطالب زرد در همه جای دنیا هستند اما ما چرا به زرد تر شدن افکار خود و دنیا کمک کنیم؟